بایدها و نبایدهای فرصت جوانی
اصغر نیکومنش
جوانی فرصتی بیبدیل برای هر انسانی است تا بتواند به کمالات و مقاماتی برسد که ابدیت او را تضمین میکند. از همین رو در روایات اسلامی بسیار از فرصت جوانی سخن به میان آمده و به جوانان هشدار داده شده تا حداکثر بهرهبرداری را از این فرصت کوتاه و زودگذر ببرند. اما بسیاری از جوانان وقتی این فرصت از دست برود و به پیری برسند تازه متوجه میشوند که چه فرصت بیبدیلی را از دست داده که هیچ جایگزینی برای آن نیست ولی این پشیمانی دیگر سودی ندارد، زیرا جوانی غیر قابل بازگشت و جایگزینی است.
از این رو امیرمومنان علی(ع) درباره فرصت جوانی میفرماید: بادر شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک؛ جوانی خود را قبل از فرارسی پیری و سلامتی خویش را قبل از بیماری دریاب.(غرر الحکم، ص 340)
در حقیقت قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید. انسان تا گرفتار بیماری یا فقر و مانند آنها نشود، قدر سلامت و عافیت و دارایی و ثروت را نمیداند؛ چنانکه جوان قدر جوانی و توانمندیهای آن را نمیداند و هنگامی که آن را از دست دهد تازه متوجه ارزش و اهمیت آنها میشود. البته مشکل اینجاست که ممکن است بیمار به سلامت بازگردد و سالم شود؛ اما هرگز جایگزین و بدیلی برای جوانی نیست و بازگشت به سوی آن جزو محالات است.
مشکل اغلب جوانان این است که در این سن یا دنبال بازی و سرگرمی میروند، یا دنبال امور لهو و بیهوده رفته و از این شاخه به آن شاخه میپرند، یا دنبال تفاخر و آراستگی ظاهر هستندو از آراستگی باطن و تزکیه نفس غافل میشوند.
بر اثر همین سرگرمی و غفلت نسبت به امور اساسی است که وقتی انسان به پیری رسید تازه متوجه میشود که چه کالای با ارزشی را از دست داده و آن را به بهایاندک فروخته است. امیرمومنان علی(ع) نسبت به این غفلت انسان میفرماید: شیئان لایعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب و العافیه؛ ارزش دو چیز را جز کسی که آن را از دست داده نمیداند: جوانی و سلامتی.(غرر الحکم، ص 449)
ضرورت پرورش عقلانیت درجوان
از نظر آموزههای اسلامی، انسان عاقل کسی است که فرصتها را بشناسد واز آن به درستی و به هنگام بهره گیرد؛ زیرا فرصتها «تمر مرّ السحاب؛ همانند ابر زودگذر است» (نهجالبلاغه فیض، ص 1086)؛ و اگر بازگشتی برای فرصتها باشد، دیر بازگشت است؛ امیرمومنان علی(ع) میفرماید: الفرصه سریعه الفوت و بطیئه العود؛ فرصت خیلی زود میگذرد ودیر برمیگردد.
(غرر الحکم، ص 89)
البته جوان چون هنوز به رشد عقلی نرسیده و قدر و ارزش هر چیزی را نمیشناسد و شناخت کامل نسبت به موضوعات و امور ندارد تا به سنجش و ارزیابی و داوری حکیمانه بپردازد، عمرش را به امور لعب و لهو و تفاخر میگذراند.(حدید، آیه 20) بنابراین، نخستین کاری که باید در حق جوان انجام داد، پرورش قوه عقلی اوست تا بتواند بر اساس هدایت فطری و توانایی الهی به شناخت حق و باطل و گرایشها وگریزشهای درست و راست بپردازد. از آنجا که نماز به عنوان «ذکر»(طه، آیه 14) همواره یاد خدا را در دل فرد زنده میکند و او را به سوی کمالات سوق میدهد، میتواند بسیاری از خصوصیات و صفات خلقتی منفی را مهار و مدیریت کرده و صفات و اعمال نیک کمالی را در شخص تقویت کند.(معارج، آیات 19 تا 35) لذا در آموزههای الهی یکی از مسئولیتهای والدین و اولیای جوانان، فرمان دادن به نماز (طه، آیه 132) برای کسب چنین توانایی و افزایش قوه عقلی عنوان شده است.
از نظر قرآن، همان طوری که قوه غضب و شهوت در نهاد هر انسانی قرار داده شده، فطرت انسانی از عقلانیت و هدایت فطری برخوردار است که او را در مسیر کمالی و رشد قرار میدهد؛ زیرا این نرمافزار باطنی توانایی شناخت حق و باطل و مصادیق آن و گرایش به حق و مصادیق آن وگریزش از باطل و مصادیق آن را در ذات هر انسانی فراهم آورده است.(طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 و8) بنابراین، تا زمانی که این فطرت با فجور و گناه دفن نشده باشد، قدرت تفقه و تعقل را دارد و اگر دفن شود این توانایی از دست میرود و شخص چون چارپایان دنبال شهوات و غضب میرود.(اعراف، آیه 179)
بنابراین، باید به جوان آموخت تا از فطرت خویش به درستی بهره گیرد و از نعمت عقل فطری درست استفاده کرده و آن را تقویت نموده به رشد کمال برساند که نشانه آن دوست داشتن اسلام و ایمان و کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان است.(حجرات، آیه 7)
گروهی از جوانان در اندیشه پرورشاندام هستند و به درسها وکلاسهای پرورشاندام میروند و انواع ورزشهای سخت را انجام میدهند تا قدرتهای بدنی کسب کنند و اندامی قوی داشته باشند؛ اما آنچه ارزشی و مهمتر است، همان پرورش عقلانیت و تزکیه باطنی قلب است تا از هواهای نفسانی رها شده و از لعب و لهو و تفاخر برهند و به کمالات حقیقی توجه کنند. البته انسان باید جسم را نیز پرورش دهد؛ زیرا جسم و روان سالم، لازم و ملزوم یکدیگر است و شخص مقتدر کسی است که از هردو بهرهمند باشد و به قول معروف روح سالم در جسم سالم معنا مییابد.(بقره، آیه 247؛ قصص، آیات 26 و 27) آنچه انسانیت انسان را میسازد روان سالم است نه بدن سالم. بنابراین، جوان اگر بخواهد اولویتگذاری کند باید نخست به ریاضت روان بپردازد و روان خویش را تزکیه کند و با خودسازی،کمالات عقلی را تقویت کرده و شهوت و غضب را مهار سازد.
از همین رو امیرمومنان درباره ارزشگذاری میفرماید: عظم الجسد و طوله لاینفع اذا کان القلب خاویا؛ بزرگیاندام و طول قامت برای کسی که روانش از عقل و فکر خالی است، فایدهای ندارد.(غرر الحکم، ص 499)
جوان باید یاد بگیرد که با هواهای نفسانی و لعب و لهو و تفاخر و پرورشاندام فاقد قلب سالم و عقل فطری به جایی نمیرسد؛ بلکه اگر کسی به خیری دست یافته تنها در سایه عقل فطری بوده است؛ چنانکه پیامبر(ص) میفرماید: انما یدرک الخیر کله بالعقل؛ همه خوبی و خیرات به وسیله عقل به دست میآید.(تحف العقول، ص 54)
اصولا کسی که مومن است، عاقل است؛ زیرا دین با عقل فطری به دست میآید که در قلب سالم قرار دارد؛ از همین رو رشید که انسان عاقل به تمام معنا است، انسان مسلمان و تسلیم خدا است و اطاعت امر الهی میکند، در حالی که سفیه و بیخرد و سبک مغز از اسلام و ایمان دور است.(بقره، آیه 130) پس جوان باید در اندیشه ورزشی باشد که نفس او را پاک نگه میدارد و قلب او را سالم. دراین حالت است که عقل فطری، او را راهنمایی کرده و گرایشهایش را جهت میدهد و راهنمای او میشود؛ چنانکه امام صادق(ع) میفرماید: العقل دلیل مومن؛ عقل راهنمای مومن است.(اصول کافی، ج 1، ص 25)
ادب آموزی در جوانی
اخلاق به ویژه اخلاق فطری چون عدالت، صداقت، امانت و وفا از اموری است که فطرت انسان آن را میشناسد و بدان گرایش دارد؛ زیرا این امور بر اساس انسانیت انسان ساماندهی شده و هدایت فطری الهی بدان سو میکشاند. از همین رو در روایات اصول کافی، اخلاق با واژه حیا در کنار عقل و دین مطرح میشود تا بیان شود که هر جا عقل فطری الهی باشد، دین الهی و حیا و اخلاق فطری نیز هست.
البته انسان فراتر از این امور به ادب نیاز دارد که لطائف تعامل با دیگران است. اینکه انسان بداند «هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد» و در مناسبتها و جاهای گوناگون با توجه به مقتضیات زمان و مکان عمل کند، از مهمترین اصول آداب اجتماعی است که جوان باید در جوانی بیاموزد و به کار گیرد.
دل و قلب جوان به سبب آنکه قریب العهد نسبت به مبدأ الهی خود است، از ظرفیت بسیار بالایی برای پذیرش حق و مصادیق آن برخوردار است و آداب را به آسانی میآموزد و به کار میبرد؛ زیرا همچون شاخهایتر است که میتوان به آن حالت داد؛ اما وقتی جوانی از دست رفت، همچون شاخه محکم درختان پیر است که یا قابل تغییر و حالتپذیری نیست، یا اگر زیاد بدان فشار آورده شود، میشکند.
امیر مومنان علی(ع) خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لبّک؛ در راه ادبآموزی تو از فرصت استفاده کردم قبل از آنکه دلت سخت شود و عقلت بهاندیشههای دیگر مشغول گردد.(نهجالبلاغه، ص 903)
بنابراین، بهترین زمان برای پرورش نیک فرزندان، همان خردسالی تا جوانی است؛ زیرا هر چه سن بالاتر رود، آموزش و پرورش سختتر بوده و یادگیری و تعلم دشوارتر میشود؛ امیرمومنان علی(ع) میفرماید: من لم یجهد نفسه فی صغره لم ینبل فی کبره؛ هر که قبل از بلوغ با خواهشها و تمایلات نفسانی خویش مجاهدت نکند، در بزرگی به مقام شایسته نائل نمیشود.(غرر الحکم، ص 645)
پس کسی که در خردی بزرگی نیاموزد در بزرگسالی بزرگی نمیتواند بکند و نمیتواند آداب اجتماعی را به جا آورد و کریمانه زندگی کند؛ زیرا کسی که در زمانی که مناسب تغییر و تحول است، اقدامی برای خوب بودن و خوب شدن خویش نکند، نمیتواند عادتها و اخلاق زشت خلقتیاش چون هلوع، جهول، ظلوم و مانند آنها را تغییردهد و همین اخلاق تا آخر عمر با او خواهد ماند و او را رسوا میکند؛ زیرا این امور او را به زشتگویی و زشتکاری میکشاند و آبروی او را در میان خلق میبرد؛ چنانکه امیرالمومنین علی(ع) میفرماید: من لم یهذب نفسه فضحه سوءالعاده؛ کسی که نفس خویش را تهذیب نکرده باشد، عادت زشت، او را رسوا میکند.(غررالحکم، ص 719)
آثار این تزکیه و نمو نفس و تهذیب و پاکسازی از عیوب و نواقص، در رفتار فرد بروز میکند؛ زیرا «از کوزه همان برون تراود که در اوست.» پس اگر کسی فضایل را در خود تقویت کرده باشد، این فضایل در رفتار اجتماعی، خودش را نشان میدهد.
جوانی که به تهذیب نفس و تزکیه آن بپردازد و به جای هواهای نفسانی از عقل فطری و اصول آن پیروی کند، به تقوای فطری میرسد که بستری برای بهرهمندی از علوم وحیانی و کسب تقوای شرعی میشود؛ زیرا اطاعت الهی در چارچوب دین فطری و عقلانیت آن، موجب دوری از معصیت خدا شده و انسان را به دین شرعی هدایت میکند و مطیع آن میسازد که خود فضل الهی است.(بقره، آیات 2 و 3 و 38) چنین جوانی میتواند به عزت دست یابد که هیچ عزتی فراتر از آن نیست و با هیچ شیوه دیگری قابل دست یافتنی نیست؛ چنانکه امام صادق(ع) میفرماید: من اراد عزا بلا عشیره و غنی بلا مال و هیبه بلا سلطان فلینتقل من ذل معصیه الله الی عز طاعته؛ هر کسی بخواهد به عزتی بدون وابستگی خویشی و بینیازی بدون مال و هیبت بدون سلطان و مقام اجتماعی برسد، باید از خود را از ذلت گناه و ناپاکی به عزت اطاعت الهی منتقل کند.(بحارالانوار،ج 15، ص 164)
کرامت و عزت انسانی در اخلاق نیک است و اصولا خدای اکرم در مقام کرامت خویش استاد و معلم انسان شده تا به او اصول کرامت را بیاموزد و مومنانی که به قرآن به عنوان حبل الله تمسک میجویند میخواهند به مقام کریم و اکرم برسند و تجلی این اسم حسنای الهی شوند؛ زیرا آموزههای قرآن در راستای تربیت انسانی است که مکارم اخلاقی در او تجلی و ظهور یافته باشد(علق، آیات 3 تا 5)؛ چنانکه در حدیث پیامبر(ص) نیز به این نکته به عنوان هدف بعثت اشاره شده است.(بحارالانوار، ج 16، ص 210)
جوان باید تلاش خویش را برای تغییر مثبت داشته باشد و سعی کند که دو روزش همانند هم نباشد؛ زیرا اگر چنین باشد، باید به حال خودگریان شود؛ چرا که امام صادق(ع) میفرماید: من استوی یوماه فهو مغبون و من کان آخر یومیه خیرهما فهو مغبوط؛ کسی که دو روزش با هم مساوی باشد، زیان کرده و کسی که روز بعدش بهتر از دیروز باشد شایسته است که مورد غبطه دیگران قرار گیرد.(معانی الاخبار، صدوق، ص 342)
نکتهای که در آموزش و پرورش فرزندان جوان و نوجوان باید توجه داشت، اینکه آموزش و پرورش باید براساس نیازها و مقتضیات زمان باشد، زیرا هر زمانی مقتضیاتی دارد که اگر مراعات نشود، به فرزند آسیب میرسد؛ به عنوان نمونه اگر دیروز، سواد به خواندن کتاب و نگارش آن بود، امروز سواد به دانش و علوم رایانه و سواد رسانهای و استفاده از انواع ماشینها و ابزارها و فنآوریهای روز است؛ از همین رو علی(ع) میفرماید: لا تقسروا اولادکم علی آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم؛ آداب و رسوم زمان خودتان را با زور به فرزندانتان تحمیل نکنید؛ زیرا آنان برای زمانی غیر از زمان شما خلق شدهاند.(شرح ابن ابی الحدید، ج 20، ص 267، کلمه 102)
امام صادق(ع) عقلانیت را در شناخت زمانه و بهرهگیری از فرصتها ومقتضیات آن دانسته و فرموده است: علی العاقل ان یکون عارفا بزمانه مقبلا علی شأنه؛ شخص عاقل باید زمان خویش را بشناسد و به شأن و وظایف خویش با توجه به زمانه خود رو آورد.(بحارالانوار، ج 5، ص 342)
بنابراین، شناخت مقتضیات زمان و مکان و تعامل بر اساس آنها میتواند بسیار مفید و سازنده است.
انجام عمل با شناخت و تفکر
انسان، نیازمند عمل است؛ زیرا بدون عمل گویی هیچ است و آنچه انسان و جهان را میسازد، همان اعمال صالح است که انسان به عنوان خلیفه الله باید داشته باشد.(هود، آیه 61)
علم و عمل دو بال پرواز انسان است؛ چنانکه ایمان و عمل صالح دو بال عروج انسان تا مقام خلافت الهی است.
(فاطر، آیه 10) البته انسان در هر کاری نیازمند شناخت و علم است؛ از همین رو خدا کار مبتنی بر علم را شایسته دانسته و خواهان توقف هنگام جهل و نادانی شده است؛ زیرا چنین کاری چیزی جز عبودیت نفس وهواهای آن نخواهد بود.
(اسراء، آیه 36؛ جاثیه، آیه 23)
کسی که بر اساس علم عمل میکند، حرکت او مبتنی بر تصور و تصدیق و شوق و جزم و عزم حقیقی خواهد بود و تا به سرانجام نرسد شخص از حرکت باز نخواهد ایستاد؛ چنانکه امام علی(ع) میفرماید: ما من حرکه الا و انت محتاج فیها الی معرفه؛ هر حرکتی نیست مگر آنکه تو در آن نیازمند معرفت و دانشی برای انجام آن هستی.
(تحف العقول، ص 171)
پس هر جوانی اگر بخواهد در کارها و انجام اعمال صالح بیعیب و نقص باشد، باید علم بیاموزد وکارهایش مبتنی بر علم باشد؛ زیرا علم، برخاسته از تفکر بوده و تفکر ریشه در تعقل دارد؛ چنین رویهای چیزی جز رشد نیست؛ زیرا کسی که عالمانه مبتنی بر تفکر و تعقل عمل میکند، هرگز فارغ از دین و اخلاق عمل نمیکند؛ چرا که عقل و دین و اخلاق همراه با هم هستند؛ از همین رو انسان عاقل انسانی مومن و رشید است و سفیه کسی است که از اسلام و دین و اخلاق به دور است.
(بقره، آیه 130)
به هر حال، جوان نباید تابع هواهای نفسانی باشد، بلکه تفکر و تعقل داشته باشد تا به رشد برسد؛ چنانکه امیرمومنان(ع)می فرماید: فکرک یهدیک الی الرشاد؛ افکار واندیشههایت تو را به سوی رشد واقعی هدایت میکند
(غررالحکم، ص 516)؛ زیرا افکار و اندیشهها اگر بر اساس تعقل و عقلانیت فطری باشد، هرگز فطرت انسان از مسیر صراط مستقیم هدایت بیرون نیست و هر کسی اگر بر اساس فطرت عمل کند، اهل تقوای دینی و اخلاقی است.(شمس، آیات 7 تا 10)
جوانی دوره تلاش و سعی و کوشش است؛ زیرا توان و نیروی بس زیادی در جسم جوان است و روان جوان بسیار پرمشغله
و پرکار.
بنابراین، باید از این فرصت بهره گرفت و به دور از تنبلی بدنی و روانی به اصلاح امر خویش پرداخت؛ باید جوان را سرگرم شغلی کرد تا بیکار نماند؛ زیرا در بیکاری مفاسد بسیاری است.
از همین رو امیر مومنان علی(ع) میفرماید: ان یکن الشغل مجهده فاتصال الفراغ مفسده؛ اگر تن دادن به شغل مایه زحمت و مجاهدت است؛ بیکاری دائم نیز مایه فساد و نادرستی است.
(ارشاد شیخ مفید، ص 141)